بردیا جونمبردیا جونم، تا این لحظه: 14 سال و 8 ماه و 22 روز سن داره

قوقوووووولی

بردیا و مدل خواب

بردیا جونم وقتی به دنیا آومد تا ١٤ روزگیش خیلی پسر خوب و آرومی بود ولی از ١٥روزگی تا ٦ ماهگی عصر ها از ساعت ٦ تا ١١ شب گریه میکرد ...برای خوابودن و آروم کردنش دردسر زیادی داشتیم ....وقتی دل دردش شروع میشد روی پا ، توی بغل ، توی گهواره خلاصه با هیچی آروم نمیشد .... یه روز که بردیاجونم  داشت گریه میکرد دائی مجید گذاشتش توی پتو و با خاله شیما شروع کردن به تاب دادن .... بردیا جونم که به شدت گریه میکرد آروم شد و زود خوابید ......بعداز اون دیگه کار ما شده بود دو سر پتو رو گرفتن و تاب دادن ، تا آقا بخوابه ...... وقتی بردیاجونم    پنج ماهش بود رفتیم مسافرت توی ماشین شروع کرد به گریه کردن کنار جاده نگه...
20 آذر 1391

بردیا و محرم 91

روز ٥شنبه چند ساعت مرخصی گرفتم و با خاله پری  (که تازه از تهران آومده بودن )رفتیم بیرون خرید .بردیا جونم با خاله شیما  رفت خونه مامانی ....ما هم بعد از خرید رفتیم .....پاکان توپولو  و بردیا جونم  وقتی همدیگر رو دیدن کلی ذوق و خوشحالی کردن و در کنارش شیطونی و سروصدا ....عصری همه با هم رفتیم سر خاک بابائی و بعدش طاق بستان که بچه ها از فرط خستگی هردو توی ماشین خوابشون برد..... روز جمعه بعد از نهار آومدیم خونمون پاکان توپولو خیلی گریه کرد که نرین یا منم ببرین ولی چون شب مهمون بودن نشد بیاد خونمون .....شب بابا پیمان  شد آقای تعمیر کار و کلی کارهای مفید انجام داد ... من و بردیا...
8 آذر 1391

بردیا در محرم های گذشته

بردیا جونم در اولین محرم شش ماهه بود و با لباسی که دائی مجید جون    براش خریده بود سقای حسینی شد ....       محرم سال گذشته بردیا جونم و پاکان توپولو در مراسم روز عاشور  عزاداری کردند....با اون دستهای کوچولوشون  کلی زنجیر و سینه زدنند ....     ...
2 آذر 1391
1